حمدالله مبشری فعال فرهنگی و سیاسی در گفتگوی اختصاصی با الیمانیوز درباره تاریخ ایل بهمئی افزود: طبق واکاوی تاریخی که من انجام دادم مردم بهمیی خالصترین نژاد ایران باستان و وارثان تمدن ایلامی هستند که سابقه تمدن شش هزارساله دارند، بنا به اسناد تاریخی (مورخ جهان باستان (هرودت)لرتباران (اجداد کورش) ۷۵۰ سال قبل از میلاد مسیح ابتدا در اعلام حاکم بودند و سپس باشکست مادها سرزمین اعلامی را از نفوذ مخالفان خود پاک و در شوشن فعلی مستقر شدند!
وی ادامه داد: سال ۶۵۱ میلادی که آخرین سلسله ایرانی (ساسانی) دچار فروپاشی شد نجیب زادگان حکومتی (لر تباران) از وحشت حمله اعراب به دامنه های زاگرس مرکزی و سپس به غارها پناه بردند.
مدیرکل سیاسی سابق استانداری تصریح کرد: قریب به ۷۰۰ سال پیش در انشعاب نژاد لرتبار (لر بزرگ) در پهنه کهگیلویه بزرگ شعبه ایل بهمیی شکل گرفت. در نتیجه مردم بهمیی از وارثان و خالصترین نژاد ایرانی آریایی و از نجیب زادگان حکومتی در سلسله ساسانی بودند، که در انشعابات عشایر بزرگ ایران،در پهنه زاگرس مرکزی ریشه دوانده و به بزرگی زاگرس قامت کشیدند.
مبشری در بخش دیگر سخنان خود افزود: از زمان استقلال بهمئی تمام حاکمان سرزمینی ایران از مردم بهمئی وحشت داشتند و همواره مردم این ایل در تاریخ ایران در مبارزه با ظلم واستبداد در ستیز بودند این ایل در تاریخ هویتی خود همواره با سلاطین مستبد در ستیز بود و انگیزه مبارزاتی ایل بهمیی با حاکمیت ملی و محلی زیر بار نرفتن ظلم و نظام مالی دیوان سالاری بود!
فرماندار سابق بهمئی به پراکندگی ایل بهمئی اشاره کرد و گفت: این نکته تاریخی را ذکر کنم که امروز بیش از ۱۵ استان ایران و کشورهای پاکستان؛افغانستان و برخی از کشورهای عربی و حتی شاخ آفریقا مردم بهمیی پراکنده و خصلت نژادی آنها با اختلات خونی در جغرافیای سرزمینی کمترین تغییر را کرد!!
مبشری همچنین به مبارزات تاریخی و ظلم ستیزی ایل بهمئی در پهنه ایران زمین اشاره کرد و گفت: حاکمیت صفویه از سال ۸۸۰ ه-؛ق شروع در سال ۱۱۱۴منقرض گردید از سال ۹۳۰ تا سال ۹۸۴ در سن ۱۰ سالگی حکومت به شاه طهماسب صفوی رسید و به دلایل متعدد و خردسالی پادشاه کشور دچار شورش داخلی شد علت شورشها فشار و ظلم شاهان صفوی بود از طرفی جنگ ایران با حکومت عثمانی باعث گردید کمی از اقتدار صفویه کاسته شد.
شاه طهماسب مجبور شد در سال ۹۲۶ با دولت عثمانی پیمان صلح ببندد تا بتواند به اوضاع داخلی و مرزها سرزمینی سروسامان دهد.
قیام مردم بهمیی که به قیام ایل لیروای معروف شد!
این تاریخدان به درگیری ایل بهمئی و دولت صفویه اشاره کرد و افزود: دولت صفویه در سال ۹۶۴ه-ق پس از فراغت از جنگ با امپراطوری عثمانی به سرکوب مخالفین داخلی پرداخت سرکوب ایل بهمیی لیروای از آن جمله می باشند مردم بهمیی از ظلم و نظام دیوان سالاری به ستوه آمدند در نتیجه حکومت صفوی برای استیلای قلمروی خود بی رحمانه مردم بهمئی را سرکوب کردند!
مبشری ادامه داد: علاوه بر کشتار فراوان ۳۰۰ خانوار از لیروای کوه به منطقه تراکمه (کنونی فارس) کوچ اجباری دادند در منطقه تراکمه که جغرافیای گرم و خشک داشت، شرایط برای زندگی فوق العاده سخت بود و مردها برای معاش می رفتند بنادر هرمز و ماها از زن و بچه ها های خود دور و بی خبر بودند!!.
وی همچنین گفت: معروف است که وقتی قافله های حکومتی و مردم فارس از تراکمه عبور میکردند و نیاز به اطراق داشتند به خانه مردم بهمیی میرفتند تا شب به استراحت بپردازند و زنان بهمیی که مردانشان در خانه نبودند، مانع می شدند و میگفتند لامرد… لامرد یعنی مردی درخانه نیست و شما نمیتوانی در منزلی که مرد خانه نیست؛ اطراق کنید فلذا منطقه تراکمه از آن زمان به لامرد تغییر نام پیدا کرد و جهت اطلاع ایل بزرگ بهمیی آن برادران تبعیدی همه سنی مذهب شدند و وضع مالی آنها مناسب شد.
قیام ایل بهمیی در زمان زندیه:
مبشری ادامه داد: زندیه لر تبار بودند معروف به وکیل الرعایا به یاد سخن امام خمینی (ره) افتادم که فرمود سلسله پادشاهان همه ظالم بودند و هیچ سلسله ای را تمیز نداد!
ول به تشکیل حکومت زندیه در شیراز اشاره کرد و گفت: سلسله زندیه از سال۱۱۷۹ در شیراز رسما تاج گذاری کردند کریمخان از سال ۱۱۷۳ تا۱۱۷۹ قبل از تاج گذاری به سرکوب عشایر گیلویه بزرگ که به دو قسمت پشت کوه و زیرکوه تقسیم میشد پرداخت ولی موفق نشد! نمایندگانی از طرف خود منصوب کرد تا بعداز تاج گذاری و فرصت مناسب به سرکوب عشایر بپردازد.
این فعال فرهنگی و تاریخی به لشکرکشی کریمخان برای سرکوب ایل بهمئی اشاره کرد و گفت: بعد ازسال ۱۱۷۹ لشکر کریمخان تجدید قوا نمود و با مرکزیت بهبهان به سرکوب عشایر کهگیلویه بزرگ پرداخت این بار تمرکز نمودند بر مردم بهمیی که به لیراو کو، ولیراو دشت معروف بودند البته پشت کو و زیر کوه هم میگفتند در پشت کوه خاندان خلیل خان حاکم بود، مورخین نقل کردند که ۱۱۰۰ نفربهمئی ابتدا اسیر لشکر کریمخان شدند سپس همه آن اسرا را گردن زدند و با سر آنها مناره ساختند!!
وی افزود: در زیر کوه لشکر کریمخان بوسیله صولت الدوله در بهبهان برای سرکوب بهمیی احمدی پرداختند کلانتران آن روزگار که طرف حکومت بودند ترابخان بهمیی بیژنی و قاید محمدتقی شوسنی جلالی بودند قشون بهبهان در مبارزه علیه بهمیی احمدی ابتدا شکست خوردند؛صولت الدوله بهبهان که نماینده حکومت بود از حکومت مرکزی در شیراز تقاضای نیرو و تجهیزات کردند، و اعلام کردند، پایان مبارزه باید سر قاید محمدتقی شوسنی را رسما تقدیم کریمخان زنده کنند.
فرماندار اسبق بهمئی گفت: پیک حکومت که ترابخان بهمیی را مرد تدبیر می شناختند،به صولت الدوله تاکید کردند تا رسیدن لشکر پشتیبانی فریب سیاست ترابخان را نخورند! بزرگان بهمیی از فرصت استفاده کردند و ترابخان بهمیی را به نمایندگی خود انتخاب و در اردوگاه لشکر شکست خورده کریمخان فرستادند برای مذاکره، ترابخان با تدبیر خاص پیمان صلح را برقرار و از خون ریزی مردم توسط لشکر کریمخان که در راه بودند جلوگیری کرد و آن شعر معروف::
ترابخان جادوگر است نزنه گولت
یاوری و ره ایای سی سر زورت!!
اولین بار بوسیله پیک حکومت مرکزی سروده شد فلذا آن تدبیر ترابخانی باعث جلوگیری از خون ریزی بهمیی زیرکوه شد.
وی به قیام مردم بهمئی در سال ۱۳۰۳ اشاره کرد و گفت: قیام بهمیی احمدی در سال۱۳۰۳بر علیه حکومت استبدادی قجر که به جنگ کی کاووس بهبهان معروف شد در آن جنگ فرماندهی شورشیان بهمیی زکی خان بهمیی بود دز آن جنگ همه تیره ها بهمیی احمدی و خش نشینهای اقماری حضوری داشتند.
سیاره های حکومتی اعم ازملی و حکومتی به سرکوبی مردم بهمیی پرداختند تعداد فراوانی از مردم بهمیی قتل عام کردند در جنگ کی کاووس سیارهای حکومتی با همدستی محلی ها دهها نفر از دلیر مردان بهمیی را قتل عام کردند رشادت؛جانفشانی جنگجویان بهمیی سالها سینه به سینه روایت میشود و معروف است زکی خان قبل از کشتنش این قطعه شعار را وصیت کرد؛
ننینم وکی کاووس؛ ببینم ورهدار*
باد سردی بزنم…..کنین بار*
نگرانی سردار جنگ از همدستی محلیها با دولت قجر بود که باعث شکست قیام مردم بهمیی شد!!
مدیرکل سیاسی سابق استانداری کهگیلویه و بویراحمد به تراژدی غم انگیز در ایل بهمئی پرداخت و ادامه داد: قیام مردم بهمیی احمدی علیه حکومت استبدادی پهلوی از سال ۱۳۰۴تا ۱۳۰۹ در دژ نادر به سرپرستی حسین خان بهمیی که به غایله جنوب معروف شد و با شرکاء امیر مجاهد،شیخ خزعل اتفاق افتاد ولی با نیرنگ بریتانیایی کبیر وبا همدستی و حضور رضاشاه در اهواز و ملاقات با شیخ خزعل و به بهمیی ها خیانت کردند و قوای پشتیبانی بهمیی مسدود؛و بدلیل نرسیدن سلاح و آذوقه قیام ابتر ماند و باعث کشتار مردم بهمیی احمدی گردید و در نهایت سال ۱۳۱۰رهبری قیام یعنی حسین خان بهمیی کشته شد وحکومت با بی رحمی تمام مردم بهمیی را سرکوب کرد و آن قیام یه تراژدی غم انگیز در تاریخ ایل بهمیی ثبت تاریخ گردید.
مبشری همچنین درباره جنگ ۱۳۱۶ خان طلا گفت: قیام مردم بهمی محمدی علیه حاکمیت استبداد پهلوی در سال ۱۳۱۶ به رهبری خدا کرم خان بهمیی معروف به خان طلا در قلعه علا و حوزه لیراو کوه: قیام مردم بهمیی محمدی علیه حکومت دیکتاتوری پهلوی از سر ظلم و استبداد پهلوی؛ فشار و سرکوب عشایر بود که در آن قیام حکومت پهلوی با تمام تجهیزات روز به سرکوبی مردم بی دفاع بهمیی مشغول و دهها نفر زن و مرد بهمیی را قتل عام کردند که در راس آنها رهبری قیام یعنی حداکرم خان بهمیی کشته شد و قیام ۱۳۱۶ در تاریخ ایل بهمیی ثبت گردید؛
این تاریخ دان به تاریخ معاصر ایل بهمئی و و نقش این ایل در جنگ ایران و عراق پرداخت و گفت: نقطه قوت ایل بهمیی که بر گرفته از میراث اجدادی میباشد دفاع جانانه از آب؛ خاک؛ ناموس، دین، شرف ایران زمین در جنگ تحمیلی عراق و بیش از چهل یک کشور جهان علیه ایران بود! در آن جنگ صدها نفر از فرزندان آفتاب به درجه شهادت رسیدند و صدها نفر جانباز، آسیر و مفقود شدند که تا دنیا؛ دنیاست افتخار؛عالم ؛ آدم و ماندگار تاریخ شدند؛
وی در پایان گفت: مسیر نورانی آنها د عصرها ونسلهای بشری پرافتخار است.ضمن ارج به همه اجداد ؛گذشتگان؛میتوان بهترین تاریخ حیاط و مبارزه ایل بهمیی را این نقطه تاریخی نامید که بدور از شایبه؛ره توشه نسل بهمیی هستند تا با تاسی از شهادت و ایثارگری آن عزیزان؛ همواره سربلند وراهشان را با افتخار ادامه دهیم.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
درود بر شما. ایشان خود از بزرگان ایل بهمئی می باشد و در دوران فرمانداری خود در شهرستان یک انقلاب بپا کرده و شهرستان را به لحاظ صنعتی و کشاورزی و سایر مسائل متحول کردند…
سلام….بسیار متناقض …چطور میشود یک قوم هم آریایی باشد و هم ایلامی؟!!!این یک ادعای کاملاً مضحک است!و اینکه هنوز هیچکس نفهمید نژاد اصیل ایرانی چیست و چه مشخصاتی دارد!!!و اینکه مثلا اگر یزدی ها ایرانی اصیل هستند چه ارتباطی با بهمئی ها دارند!!!و اگر آریایی های مهاجر اصیل هستند تکلیف ملل و تمدنهای قبل از هجوم به اصطلاح آریاییان به فلات ایران چه میشود؟!!
نکات ذکر شده مورد پذیرش می باشد
مقاله کلی بود و صد البته دارای نقص. ما به مقاله کلی نیاز نداریم و دردی را دوا نمیکند بلکه بایستی مقاله موضعی و با جزئیات کار شود.
در ضمن اول متن میگه بهمئی ها از نسل عیلامیان هستند( که درسته) و بعد هم میگه آریایی اصیل. این ذو با هم در تناقض هستند. یعنی کسی که عیلامی هست نمیتواند آریایی باشد.
بله..
نکات قابل توجه و جدیدی در گفتار آقای مبشری ارایه شد که خوب بود استنادات آنها نیز از منابع معتبر ارائه میشد.
علاقمندم، آثار ایشان را در این موضوع ببینم. اگر امکان دارد. یا مسیر ارتباطی (ایمیل یا شبکه های اجتماعی) با ایشان معرفی کنید. تشکر
من خودم لر هستم البته از نظر فرهنگی-زبانی! آزمایش دیانای من ۱۰۰٪ ایرانی زد.
عیلامیها به هیچوجه نه ایرانی بودند و نه سامی. اولاً واژه لر واژه جدیدی است و در هیچ کتیبه یا متنی در دوره باستان واژه لر نیامده. لرها از نظر تاریخی-جغرافیایی احتمالاً مخلوطی از عیلامیها و لولوبیها و حوریان و کاسی و آریاییها (پارسها و مادها) باشه. علت اینکه بعضی لرها سفیدپوست و موهای بور و چشمان رنگی دارند، بخاطر همین خون آریایی است. آریاییها جمعیتشان بالا رفت و قبایل بومی پیشاآریایی که در بالا ذکر کردم، یا در جنگها کشته شدند یا مخلوط شدند یا فرار کردند و تاب مقاومت در برابر هجوم آریاییها را نداشتند. زبان لری بهمئی و بختیاری و طیبی و بویراحمدی جزو زبانهای هندواروپایی، شاخهی هندوآریایی، شاخه هندوایرانی، شاخهی ایرانی پارسی، شاخهی ایرانی پارسی جنوب غربی محسوب میشود. بنابراین لری یک زبان مستقل نیست، بلکه یک لهجه از شاخه زبان پارسی غربی محسوب میشود.
آریاییها از نظر بیولوژیکی و ظاهر به سه دستهی:
۱-آریاییهای نژاد شمالی یا نوردیک که چشمهای آبی یا سبز و موهای بلوند و پوست روشن رنگپریده و جمجمهی دیوکسیفال دارند، درحالیکه هیچکدام از ویژگیها را در بهمئیها نمیبینیم. نژاد آریایی نوردیک به هندوژرمن غربی معروف است که شامل مردم آلمان، سوئد، ایسلند، نروژ، انگلیستان، اسکاتلند، ایرلند، ولز، جنوب فنلاند، بخش کوچکی از لهستان و اوکراین و فرانسه
۲-آریاییهای نژاد مدیترانهای: مردم یونان و ایتالیا و فرانسه و اسپانیا هستند که موهای قهوهای و بلوند کمتری دارند و چشمهای قهوهای روشنی دارند
اما ایرانیان جز کدام دسته هستند؟! آدولف هیتلر بنظر میآمد که ایرانیان را آریایی محسوب کرد، برای همین نازیهای آلمانی به رهبری هاینریش هیملر ایرانیان رو جز نژاد آریایی مدیترانهای-هندی-افغانی تقسیم کردند. من خودم لر دهدشت هستم، چشام قهوهای، موهام قهوهای روشن، موهای برادر ۹سالهام بلوند و چشماش آبی، هرکس میبینه ما رو میگه ایرانی نیستین، آلمانی هستی! اتفاقاً ما ایرانیتر از هرکسی هستیم، چون ایرانیان واقعی اینطوری بودند.
بنظرم لرها زمانی میتونن خودشونو آریایی بدونن که هویت آریایی رو قبول کنند. نه اینکه دین عربی و الفبای عربی، چادر عربی و چفیهی عربی و معماری عربی-اسلامی و فیلمهای ترکی میبینن، بعدش با یه زن سید ازدواج کنند و دورگه بشن و بعد خودشونو آریایی بدونن!!!! ما آریایی اینجوری نمیخواهیم.
من خودم لر هستم البته از نظر فرهنگی-زبانی! آزمایش دیانای من ۱۰۰٪ ایرانی زد.
عیلامیها به هیچوجه نه ایرانی بودند و نه سامی. اولاً واژه لر واژه جدیدی است و در هیچ کتیبه یا متنی در دوره باستان واژه لر نیامده. لرها از نظر تاریخی-جغرافیایی احتمالاً مخلوطی از عیلامیها و لولوبیها و حوریان و کاسی و آریاییها (پارسها و مادها) باشه. علت اینکه بعضی لرها سفیدپوست و موهای بور و چشمان رنگی دارند، بخاطر همین خون آریایی است. آریاییها جمعیتشان بالا رفت و قبایل بومی پیشاآریایی که در بالا ذکر کردم، یا در جنگها کشته شدند یا مخلوط شدند یا فرار کردند و تاب مقاومت در برابر هجوم آریاییها را نداشتند. زبان لری بهمئی و بختیاری و طیبی و بویراحمدی جزو زبانهای هندواروپایی، شاخهی هندوآریایی، شاخه هندوایرانی، شاخهی ایرانی پارسی، شاخهی ایرانی پارسی جنوب غربی محسوب میشود. بنابراین لری یک زبان مستقل نیست، بلکه یک لهجه از شاخه زبان پارسی غربی محسوب میشود.
آریاییها از نظر بیولوژیکی و ظاهر به سه دستهی:
۱-آریاییهای نژاد شمالی یا نوردیک که چشمهای آبی یا سبز و موهای بلوند و پوست روشن رنگپریده و جمجمهی دیوکسیفال دارند، درحالیکه هیچکدام از ویژگیها را در بهمئیها نمیبینیم. نژاد آریایی نوردیک به هندوژرمن غربی معروف است که شامل مردم آلمان، سوئد، ایسلند، نروژ، انگلیستان، اسکاتلند، ایرلند، ولز، جنوب فنلاند، بخش کوچکی از لهستان و اوکراین و فرانسه
۲-آریاییهای نژاد مدیترانهای: مردم یونان و ایتالیا و فرانسه و اسپانیا هستند که موهای قهوهای و بلوند کمتری دارند و چشمهای قهوهای روشنی دارند
اما ایرانیان جز کدام دسته هستند؟! آدولف هیتلر بنظر میآمد که ایرانیان را آریایی محسوب کرد، برای همین نازیهای آلمانی به رهبری هاینریش هیملر ایرانیان رو جز نژاد آریایی مدیترانهای-هندی-افغانی تقسیم کردند. من خودم لر دهدشت هستم، چشام قهوهای، موهام قهوهای روشن، موهای برادر ۹سالهام بلوند و چشماش آبی، هرکس میبینه ما رو میگه ایرانی نیستین، آلمانی هستی! اتفاقاً ما ایرانیتر از هرکسی هستیم، چون ایرانیان واقعی اینطوری بودند.
بنظرم لرها زمانی میتونن خودشونو آریایی بدونن که هویت آریایی رو قبول کنند. نه اینکه دین عربی و الفبای عربی، چادر عربی و چفیهی عربی و معماری عربی-اسلامی و فیلمهای ترکی میبینن، بعدش با یه زن سید ازدواج کنند و دورگه بشن و بعد خودشونو آریایی بدونن!!!! ما آریایی اینجوری نمیخواهیم.
در پاسخ به «آدولف آریایی» که گفته آریاییها هجوم آوردند!! آریاییها همیشه در ایران بودند و خودشان بومی ایران بودند و هرگز مانند بربرها وحشی نبودند. امروزه میبینیم که بزرگترین اختراعات دنیا را (حتی همین اینترنت) مدیون آریاییهاست. بهمئیها خون آریایی دارند.
در اینکه عیلامیها ایرانی نبودند شکی نیست.
ترکیب نژادی عیلامیها ترکیب نژادی سیاهپوست و سرخپوست بود که بعداً با آریاییها و دیگر قبایل قفقازی مخلوط شدند.
ضمناً بهمئیها خون آریایی دارند و در کل به لحاظ فرهنگی و اجتماعی آریایی محسوب میشوند، پوشش آنها و زبان آنها آریایی محسوب میشوند.
اما از نظر نژادی بعید بدونم بهمئیها خالصترین آریایی باشند!
خالصترین آریاییها در اوکراین، روسیه، آلمان، اسکاتلند، سوئد، نروژ و دانمارک و انگلستان و سپس فرانسه و اسپانیا هستند. همینطور مردم اصفهان و یزد و کردهای غرب ایران و مازندرانیها و گیلانیها به ویژه آذریهای ترکزبان بیشترین خون آریایی را دارند.
آریایی یک زیر نژاد از نژاد بزرگ قفقازی است.
بهمئیها انسانهای بزرگواری هستند، اما این واقعیت گفته بشه بنده کارشناسی مهندسی ژنتیک رو دارم و برخی نمونههایی دیانای که از برادران بهمئی (اهواز) گرفتیم به به سختی میتوان گفت ایرانی بودند:
هاپلوگروپ Y-DNA Q-M242 که بیشتر مربوط به کتسهای چشمبادامی سیبری و تاتارها و سرخپوستان بومی آمریکای جنوبی که برخی بهمئیها حامل این تکگروه پدری بودند!
همینطور برخی از آنها را که وارسی کردیم سهمی از E1b1b-M215 داشتند که مربوط به تبار سیاهپوستان آفریقایی بودند!
همینطور در برخی آنها تکگروه آریایی R1b1a2a-L23 که از شاخه R1 متمایز میشود مربوط به تبار مردم انگلستان و اسکاتلند و اسپانیا بوده است.
همینطور سهم بهمئیها از مارکر J2 حدود ۴۵٪ است که یک مارکر سفیدپوست (قفقازی) است که در یونانیها و مقدونیهایها و ترکیهایها بیشترین فراوانی را دارد، بوده است.
قدیمیترین مارکر J2 یافته شده در بهمئیها در دیگر اقوام ایرانی و اروپایی و سوریه و ترکیه وجود دارد در غار هوتو در شمال ایران یافت شد. این بر اثر یک جهش ژنتیکی در پایان آخرین عصر یخبندان در فاصله بین ۲۲۰۰۰ تا ۲۵۰۰۰ سال پیش در غرب آسیا ظهور کرد.
فنوتیپ بهمئیها مانند سایر ایرانیان و اروپاییها و عربها در دسته قفقازی محسوب میشود.
بنابراین نشان میدهد بهمئی یک نژاد یا قوم خالص نیست، بلکه یک گروه ایلی فرهنگی هستند که ترکیبی از اقوام مختلف بودند و مارکر ژنتیکی خاصی ندارند که بتوان آن را نشانگر بهمئی دانست… . بهمئیها آریایی هستند.
سایت خیلی خوبی دارید و جناب مبشری خیلی باسواد هستند.
بله ممکن است اگر کمی سواد داشته باشید!
میتوکندریای مادری عیلامی و تکگروه آریایی اختلاط بشون و فرهنگ و زبان آریایی داشته باشند (لهجه بهمئی لری، یک لهجهای از زبان پارسی و زبان فارسی یک زبان هند و اروپایی یا آریایی محسوب میشود)، میشود نامش را یک میراث مخلوط آریایی-عیلامی گذاشت و چیز خیلی عجیبی نیست.
درود تاریخ چرا تحریف میکنی بهمعی ۳۰۰سال نیست که بصورت ایلی در آمده وقتی ۱۳پشت به بهعی میرسی چطور میتونی ادعا کنی عیلامی هستی
بهمیی اتحادیه است از چند طایفه عربی ،وضمنا بزرگان بهمیی خودشان را نتیجه شخصی به اسم مغولی که تنها به اون منطقه ودرغاری زندگی میکرده میدانند ،درحالیکه شخص مذکور از بازماندگان مغول وفامیل محمد خدابنده بوده که باطوایف عربی یک طایفه وسپس ایل تشکیل میدهد وکمی قبل از حمله تیمور بوده وزبانشان نیز عربی بود که خود گواه این موضوع است که زنانشان با غریبه کلمه لامرد را میگفتن البته یکی از طوایف که معنی نبودن مرد وزبان عربی است ،انهم برای غالب جامعه بیسواد ان عصر وهمچنین جدایی دوطایفه از ایل بهمیی وادغام در بویریها به عنوان امدی وطایی ها که نهایتا بویرامدی یاحمدی تشکیل شد که انطوایف درعراق بودن وهنوزهم بخشی انجاهستند وبخشی ساکن کهگیلویه ومیدانیم عمر ایل مذکور ۵۰۰سال اما مبدا انان در زمانهجرت درعراق دلیل دیگری بر ایرانی الاصل نبودن ایل مذکور میباشد وهمجنین حضور بخشی از این ایل درچند کشور همسایه بدلیل جنگهای مسلمین وریشه عربی انان وارتباط نزدیک با اعراب ایران وگویش انان که لری است ولی بالحجه عربی